سیره رسولالله در جذب
بحث دعا - جلسه سه
أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ؛
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُكَ وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْكَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْكَ»[1]
مروری بر مباحث گذشته
عرض شد ماه مبارك رمضان، ماه تلاوت قرآن، كلام الهی و ماه دعا است؛ یعنی اینكه شخص آنچه از مصدر وحی و از ناحیه ربّ صادر شده را بازگو كرده و در راز و نیاز با ربّ خویش، از او تقاضا داشته باشد.
این دعا است. مفاد دعا هم دفع ضرر و جلب منفعت، اعمّ از معنوی و مادّی است. شبهای ماه رمضان برای دعا كردن به ضرر خود و غیر نیست. این مطلب را از جلسه گذشته وارد شدم و الآن میخواهم آن را بهصورت واضح و صریح بیان كنم.
نفرین هم شرایطی دارد
فرض كنید نسبت به غیر مطلبی پیش آمده، در این شرایط شما نباید راجع به او نفرین كنید! «نعوذبالله»! اصلاً در قاموس اسلام چنین مطالبی نیست. اگر چنانچه فرصتی باشد راجع به به كفّار و مشركین هم بحث خواهم كرد.
اصل در اسلام جذب است
اصل در اسلام جذب است، نه دفع. صرف اینكه مثلاً شخصی «نعوذبالله»! خلافی كرده و امثال اینها و تو ناراحت شدی و امیدی نداری، پس او را نفرین كنی و در شب ماه رمضان از خدا بخواهی كه: خدایا! او را نابود كن و... رفتار درستی نیست. اینكه عرض كردم، اصل در اسلام جذب است نه دفع، مسئلهای مسلّم است؛ چه از نظر سیرة عملی معصومین و اولیاء خدا و چه از نظر ترغیبی كه در سخنانشان وجود داشته است؛ آنها به تعبیری عملاً و لفظاً و قولاً میخواستند جذب كنند.
جذب در شیوه رفتاری امیرالمۆمنین
جریانی را ابن ابیالحدید از جنگ صفّین نقل میكند، میگوید: در آنجا دو گروه آمدند. آن طرف معاویه و همراهان او از شام و این طرف هم علی(علیهالسّلام) و اصحاب او از كوفه.
چند روز منتظر شدند؛ یك روز، دو روز، سه روز، امّا خبری نشد. نه امیرالمۆمنین کسی پیش او فرستاد، كه بیا بجنگیم و نه معاویه آمد تا اعلام جنگ کند. امیرالمۆمنین هم تا او چیزی نگفته، چیزی نگفت.
چند روز گذشت. اصحاب علی(علیهالسّلام) خسته شدند. پیش امیرالمۆمنین(علیهالسّلام) آمدند و گفتند: ما از كوفه كه بیرون آمدیم زن و بچّههایمان را آنجا نگذاشتیم تا بیاییم اینجا و بمانیم! با این تعبیر گفتند: «یا اَمیرَالمُۆمِنین خَلَّفْنَا ذَرَارِیَّنَا وَ نِسَاءَنَا بِالْكُوفَة» زن و زندگی را در كوفه گذاشتیم، «وَ جِئْنَا إِلَى أَطْرَافِ الشَّامِ لِنَتَّخِذَهَا وَطَنا»، و آمدیم اطراف شام كه اینجا را برای خودمان وطن بگیریم؟ یعنی آمدیم اینجا تا قصد اقامه كنیم؟
اصحاب امیرالمۆمنین طعنهای به او زدند، «ائْذَنْ لَنَا فِی قِتَالِ الْقَوْمِ»، اجازه بده تا برویم و بجنگیم، «فَإِنَّ النَّاسَ قَدْ قَالُوا»؛ مردم خاطر اینكه ساده بودند، با شنیدن این زمزمهای درونشان افتاد؛ به قول ما، بین آنها پچ پچ افتاده بود.
یك دسته میگفتند: امیرالمۆمنین میترسد بجنگد تا نكند هلاك شود. دسته دیگر میگفتند: اصلاً خودِ علی شك دارد كه این جنگ درست است یا نه؟ ببینید چطور میخواستند امیرالمۆمنین را به خیال خودشان تحریك كنند كه وارد جنگ شود!
امیرالمۆمنین در جوابشان، گفت: امّا آن مطلب اوّل كه ظاهراً برای من وصله ناجور است! همه من را میشناسند كه، من مرد جنگ هستم؛ یعنی سوابق تاریخی من از كوچكیام در اسلام نشان میدهد كه این مورد در من صدق نمیکند
امّا مطلب دوّم كه شك داشته باشم؛ اگر بنا بود شك كنم باید موقعی كه جنگ جمل در بصره اتفاق افتاد شك میکردم. در آنجا افراد چه كسانی بودند؟ میدانید؛ اُمّالمۆمنین! بود که جای شك وجود دارد؛ طلحه و زبیر بودند؛ ببینید چه كسانی در مقابل علی(علیهالسلام) قرار داشتند! آنها اصحاب پیغمبر بودند.
او میخواهد با چه كسانی بجنگد؟ گفت: اگر بنا بود شك كنم، آنجا باید شك میکردم. در آنجا شك هم نكردم و جنگیدم. این وصلهها به من نمیچسبد.
امید به جذبِ یک نفر
امّا مطلب چیست؟ «وَ لكِنِّی أستَأنِی بِالقَومِ عَسَى أن یَهتَدُوا أو تَهتَدِی مِنهُم طائِفَة»،[2] حضرت فرمود: من در وارد شدن به جنگ تأمّل دارم و امیدم این است كه گروهی از اینها بیایند و هدایت شوند و به تعبیر ما حقّ را شناسایی كنند و این شرایط به جنگ منتهی نشود؛ چرا؟
سیره رسولالله در جذب
«فإن رَسُولَ الله(صلیاللهعلیهوآله) قالَ لِی یَومَ خَیبَر»، رسولخدا در جنگ خیبر به من گفت: «لَأن یَهدِی الله بِكَ رَجُلاً واحِدًا خَیرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَت عَلَیهِ الشَّمس»،[3]
اگر به دست تو یك نفر هدایت شود بهتر است از آنچه كه خورشید بر آن میتابد. این مسئله اینقدر ارزش دارد. این جمله از پیغمبر را در چند روایت دیدهام. حضرت این جمله یكبار به معاذ فرمود و یكبار هم به سعد. به معاذ فرمود: «لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ عَلَى یَدِك رَجُلاً مِن أهلِ الشِّرك خَیْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ تَكُونَ لَكَ حُمُرُ النَّعَم»،[4]
این یك اصل مسلّم است؛ یعنی اصل جذب، نه دفع. اینکه برای دفع برویم و بكشیم و بگوییم ریشهاش را بكن، درست نیست! این حرفها یعنی چه؟ مگر ما حیوان هستیم!
جاذبه در غیر اسلام
اسلام این را میگوید. حتّی در غیر از دین اسلام هم این مسئله مطرح شده است. در روایتی دارد كه: «وَ رُوِیَ أَنَّ دَاوُدَ(علیهالسلام) خَرَجَ مُصْحِراً مُنْفَرِداً»، داود تنهایی به صحرا رفت؛ «فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ یَا دَاوُدُ مَا لِی أَرَاكَ وَحْدَانِیّاً»، خدا به او وحی کرد: ای داود! چه شده؟
تو را در بیابان تنها میبینم که قدم میزنی؛ «فَقَالَ إِلَهِی اشْتَدَّ الشَّوْقُ مِنِّی إِلَى لِقَائِكَ» گفت: خدایا! شوق من نسبت به اینكه تو را ملاقات كنم شدّت پیدا كرده است؛ یعنی برای دیدار تو آمدهام! به عشق دیدار تو اینطور سر به بیابان زدهام! «وَ حَالَ بَیْنِی وَ بَیْنَ خَلْقِكَ»، این بین من و خلق تو حائل شده است؛ «فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ»، خدا به او وحی كرد: «ارْجِعْ إِلَیْهِمْ»، برگرد و به سوی مردم برو! «فَإِنَّكَ إِنْ تَأْتِنِی بِعَبْدٍ آبِقٍ»، اگر یكی از بندههایی را كه از من روگردان شده، برگردانی و بهسوی من بیاوری؛ «أُثْبِتْكَ فِی اللَّوْحِ حَمِیدا».[5]
در جلسه گذشته روایتی از پیغمبر اكرم راجع به آن جوان خواندم که وضعش ناجور بود. حضرت گفت: هیچوقت به ضرر او دعا نكن! «قالَ رَسوُلِالله(صَلیاللهعَلَیهوَآلِهوَسَلَّم): لا تَمَنّوا هَلاكَ شِبابِكُم وَ اِن كانَ فیهِم غَرام»،[6]
هركس را میبینی که دارد ضرر میزند و به اصطلاح منحرف است، از خدا نخواه كه او را مرگ بدهد؛ چرا؟ حضرت چند حالت را مطرح كرد، فرمود: ممكن است متنبّه شود، ممكن است چه شود و... حضرت به موارد متعدّدی اشاره كردند.
جوان، حقّجو است
اتّفاقا در باب مسئلهی پذیرش خیر و حقّ، جوان سریعتر میپذیرد. هم زود خراب میشود و هم از آن طرف زود آباد میشود. البتّه در اینجا نمیخواهم این بحث را مطرح كنم، امّا از نظر غالب انبیا مسئله همین است.
ائمّة ما هم به این نكته توجّه داشتهاند كه جوانها زودتر رو به خیر میآورند. پس چرا به ضرر آنها دعا میكنی؟ برایش دعای خیر كن! برای هدایتش دعا كن! چون گرفتاری پیدا كرده، دعا كن تا مشكلش حلّ شود! مگر خدا نمیتواند!؟
تلقّی نادرست ما از خدا
نمیفهمم چهطور است که خدای ما همهكاره نیست؟ یعنی ما خدا را همهكاره نمیدانیم. چطور به او میگویی: خدا مرگت بدهد! پس معلوم میشود خدا میتواند او را مرگ بدهد.
آیا اگر نتواند به او میگویی؟ تو میدانیكه خدا میتواند او را مرگ بدهد، لذا میگویی: خدایا مرگش بده! بنابراین همانطوركه خدا میتواند، مرگ بدهد آیا میتواند اصلاح هم بكند یا نه؟ این چه دیدگاهی نسبت به خدا است؟ نسبت به ضرر چنین دیدگاهی است، امّا نسبت به نفع، مشكوك عمل میکنیم! چرا باید اینطور باشد؟
در روایت دیگری دارد كه امامصادق(علیهالسّلام) به شخصی از اهل بصره رو كرد و گفت: «أَتَیْتَ الْبَصْرَةَ»، بصره رفتهای؟ «قَالَ: نَعَمْ قَالَ كَیْفَ رَأَیْتَ مُسَارَعَةَ النَّاسِ فِی هَذَا الْأَمْرِ»، بصریها را راجع به گرایششان به ما چطور دیدی؟
«هَذَا الْأَمْرِ»، به این معنی اشاره دارد، یعنی امامت ما؛ «وَ دُخُولَهُمْ فِیهِ»، و گرایش آنها در ورود به تشیّع چگونه است؟ «فَقَالَ: وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ لَقَلِیلٌ»، گفت: خیلی كم است! حضرت به او فرمود: «فَقَالَ عَلَیْكَ بِالْأَحْدَاثِ فَإِنَّهُمْ أَسْرَعُ إِلَى كُلِّ خَیْر»،[7] بر شما باد به جوانها! اینها زودتر رو به خیر میآورند. پیغمبراكرم چه گفت؟
گفت: برای جوانانتان هیچوقت تمنّای شرّ نكنید! چرا؟ چون از چند تا حالت خارج نیست و در روایت گذشته به تکتک آنها اشاره کردند.
عدم جذب مردم بهخاطر بیعرضهگی ما است
غرض اینكه در اسلام اصل بر جذب است نه دفع. اگر من نمیتوانم، بیعرضهگی من است كه نمیتوانم. بگذار یك نفر دیگر این راه كج را راست كند. اگر بنا بود انبیا خسته شوند قبل از همه باید پیغمبر خسته میشد؛ امّا محکم ایستاد و الآن نگاه كنید که هدفش عالمگیر شده. او آن روز را نگاه نمیكرد، بلکه چیز دیگری را میدید.
ائمّه، کشتیِ جاذبه
در مورد ائمّهی ما همینطور است. حتّی این اصطلاح را خیلی شنیدهاید و در روایاتمان هم داریم كه از آنها به سفینه، یعنی كشتی تعبیر میكنند.
كشتیها معمولاً اینگونهاند؛ بهخصوص در بین آنها كشتیِ خاصّی هم داریم كه اسم خاصّی روی آن گذاشتهاند. کشتی نجات، «سَفِینَةُ النِّجَاة». ائمّه جذب میكردند و همیشه دنبال این بودند که به تعبیر ما دستگیری کنند.
طرد كردن در بین آنها وجود نداشته است. نه لفظاً و نه عملاً طرد نمیكردند، چه برسد به اینکه دعای به ضرر كنند! چنین چیزی اصلاً و ابداً در بین آنها وجود نداشته است.
جلسهی گذشته گفتم که خودِ پیغمبر را اینقدر اذیّت میكردند، امّا میگفت: خدا هدایتتان كند و تحمّل میكرد. در بین آنها یك نفر داریم كه اسم خاصّ خودش را دارد و او حسین(علیهالسّلام) است.
حسین، کشتی نجاتبخش دریای آفرینش
«إنَ الْحُسَیْنَ مِصْبَاحُ الْهُدَى وَ سَفِینَةُ النِّجَاة»؛ درباره امامحسین ده سال در ابعاد گوناگون بحث كردم كه یك بُعد آن همین بود. حضرت در تمام مسیر دستگیری میكرد. به هیچ معنا طرد كردن در رفتار او راه نداشت.
البتّه ممكن است بخشی از رفتار حضرت را ببینیم كه بر اثر عدم تأمّل ما طرد كردن در نظر بیاید و حال اینكه اینطور نیست. من آن یك مورد را هم توضیح خواهم داد.
پی نوشت ها :
[1]. بحارالانوار، ج91، ص96
[2]. شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید، ج4، ص،14
[3]. شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید، ج4، ص،14
[4]. کنز العمال، ج1، ص86
[5]. بحار الأنوار، ج14، ص40
[6]. حلیة الأولیاء، ج5، ص119
[7]. بحار الأنوار، ج23، ص236
منبع : پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله آقا مجتبی تهرانی تهیه و تنظیم : جواد دلاوری ، گروه حوزه علمیه تبیان